✿✿روشا هدیه آسمانی✿✿

  تقدیم به بهترین دختر دنیا و امید حیات من با آرزوی بهترین و برترین ها برای فرشته زندگیم . . . دخترم روزت مبارک    دیروز 28 شهریور ماه به همین مناسبت یه جشن کوچیک تو دخترونه ترین جای خونمون یعنی اتاق جیگر طلا گرفتیم .روشا جون برای دومین بار تو زندگیش این روز رو تجربه کرد. اینم چند تا عکس یادگاری از روز دختر سال 91:   تو عکس آخر روشا جونم داره به این فکر میکنه که چه جوری کیک رو نوش جان کنه. برای دیدن کیک خوردن روشا گلی و کادوها به ادامه مطلب برید.   خوب با هم عکسای کیک خوردن روشای نازم رو میبینیم. اول ...

بازی کلاغ پر نوع بازی :دسته جمعی ارام و کم تحرک   تعداد بازیکنان :حداقل دو نفر حداکثر شش نفر (همراه با یک بزرگتر) وسایل بازی :ندارد محل بازی :فضای بسته مثل اتاق یا فضای باز مثل پارکها و حیاط مهد کودکها هدف بازی :سنجش حواس و دقت کودکان و آشنایی کودکان با پرندگان شرح بازی :یک بزرگ تر که نقش اوستا را به عهده میگیرد بچه ها را دور خود جمع میکند. بعد انگشت نشانه خود را روی زمین میگذارد . بچه ها هم مثل او انگشت نشانه خود را روی زمین میگذارند.آن وقت اوستا همزمان با بلند کردن انگشت خود میگوید (کلاغ پر )بچه ها هم انگشتان خود را بلند میکنند و با هم میگویند (کلاغ پر) بازی همان طور ادامه پیدا میکند و هر بار...

یکی از وسیله هایی که باعث تقویت ستون فقرات کودک و استخوان‌های پای کودک میشه واکره.روشا از 12 ماهگی تا 2 هفته 2 قدم بر میداشت و بعد از اون 6 قدم .بعد از 2 یا 3 هفته احساس کردم اصلا پیشرفتی نداره و تا می افته می ترسه و همین انگیزه راه رفتن رو ازش میگرفت .ولی از وقتی این وسیله رو خریدم تا الان که روشا جونم نزدیک 14 ماهشه دخترم کاملا راه افتاده و هیچ مشکلی نداره و همونطور که تو پستهای قبل گفتم به همه جای خونه سرک میکشه. جالب اینه که با استفاده از این وسیله روشا گلی پیشرفت جهشی در راه رفتن داشت.مثلا 2  3 هفهه 6 قدم رفت یک دفعه دو روز بعدش 30 قدم. معمولا تاتی کردن بچه ها هر روز بیشتر میش ولی من ما بین 6 قدم تا 30 ...

از این به بعد می خوام پست هایی با عنوان "بازی ها و سر گرمی ها " تو وبلاگ روشا جون بذارم که به فعالیت ها و بازی هایی که دخملی به تنهایی یا با کمک من انجام میداده مربوط میشه. احساس می کنم این پست ها می تونه به بقیه مامانایی که خواننده ی وبلاگ ما هستند کمک کنه و بتونن اوقات خوبی رو با عزیزای دلشون داشته باشن. حالا بریم سر اصل مطلب که نقاشی کشیدنه.   بهترين سن براي شروع آموزش به كودكان از پايان 4‌سالگي است. البته اين موضوع براي همه صدق نمي‌كند. بعضي امكان ماندن در يك جاي مشخص تحت عنوان كلاس به مدت نسبتا طولاني را ندارند يا اينكه آمادگي پذيرش آموزش در ‌آنها شكل نگرفته يا بعضي‌ها در 3 سالگي امكان آموزش درونشان شكل گرف...

سلام به همه ی دوستای گلم.ببخشید خیلی دیر آپ می کنم.آخه عموی روشا جون با سمانه جون و بچه ها اومده بودن پیشمون . بیشتر با اونا بودم و خیلی نمیتونستم پای کامپیوتر باشم. ١٥ شهریور ماه اولین نمایشگاه گل و گیاه تو کرج برگزار شد که من و دخملی و مامان عزیزم رفتیم.خیلی خوب بود به ما که خیلی خوش گذشت.با دیدن اون همه سرسبزی و گلهای زیبا کلی انرژی گرفتیم . روشا خانوم هم اونجا یه مقدار کالسکه سواری کرد و بعدش دیگه کل مسیر رو تاتی کرد  و یه کوچولو هم بقلش گرفتیم.موقع عکس گرفتن وقتی جایی می نشوندمش سریع سنگ ریزه ها رو تو دهنش میذاشت و رضایت نمیداد از دهنش دربیاره.وقتی میخواستیم سنگا رو بگیریم حتما باید یه چیزی جایگزین می کردیم وگرنه...

یک هفته بعد از اینکه از مشهد برگشتیم به خاطر اجلاس سران غیر متعهدها تهران تعطیل شده بود و ما تصمیم گرفتیم چون عمه فاطی اینا و عمو محمد اینا میرفتن شاهرود و تعطیلی خوبی بود بریم شاهرود که همگی دور هم باشیم و اگه بشه بریم سمت شمال. از طرفی من خیلی موافق شمال نبودم چون تو این یک هفته که خونه خودمون بودیم روشا به غیر از شیر و دوغ و ماست به هیچی لب نزد و همونطور که تو پست سفر مشهد نوشته بودم خیلی بی اشتها شده بود. طبق عادت چون آخر شب روشا جونم میخوابید و تو راه اذیت نمیکردو هوا خوب بود تصمیم گرفتیم ساعت 12 شب حرکت کنیم.دوشنبه شب حرکت کردیم و سه شنبه صبح رسیدیم.همه چیز به خوبی پیش می رفت و سه شنبه عصر عمه فاطی اینا اومدن و قرار بر این شدک...

روشا گلی وقتی تو شکم مامان الهه بود. 8 هفتگی: 7 ماهگی: 8 ماهگی:     روشا خانم بعد از زمینی شدن دقایقی پس از تولد در بیمارستان آتیه در 1 ماهگی: در 2 ماهگی: در 3 ماهگی: در 4 ماهگی: در 5 ماهگی: در 6 ماهگی: در 7 ماهگی: در 8 ماهگی: در 9 ماهگی: در 10 ماهگی: در 11 ماهگی: ثمره ی زندگیمون در یک سالگی: ...

عصر یه روز گرم تابستونی در ماه رمضان داشتیم می رفتیم خونه ی خاله فاطی اینا.روشا جونمم مثل همیشه آماده واسه ی عکس گرفتن.ضمنا وقتی رفتیم خاله جون زحمت کشیدن آش درست کردن و همگی دور هم خوردیم خیلی هم بهمون خوش گذشت .عصر رفتن همانا و... افطاری موندن و دیدن سریال عشق و جزا و ساعت ١١ شب به خونه برگشتن همانا....     خونه ی خودمون /اتاق خودت روی صندلی بادی عزیز و دوست داشتنیت معروف به میمونی   اینم نمایی از یک خواب محال و غیر ممکن از روشا گلی بعد از خوردن ناهار!!!!!!!!!!!!   روشا خانم در حال تاب ...

سه شنبه ٢٥/٥ ساعت ١ نیمه شب به سمت شاهرود حرکت کردیم .روشا جونم تو راه خواب بود و اصلا اذیتمون نکرد.منم برای اینکه خوابم نبره و با بابا مهدی همراهی کنم توی راه سه قسمت سریال عشق ممنوع رو که روی فلش ریخته بودم رو دیدم. ساعت 6 صبح رسیدیم شاهرود.من و روشا تا ساعت 12 خوابیدیم و مهدی جونم رفت به کارای بانکیش برسه و قبضا رو پرداخت کنه. چهارشنبه رو شاهرود بودیم.روشا گلی اولش خیلی پیش بابایی و مامانی نمی موند ولی بعدش عادت کرد.عمه فائزه هم اومد پیشمون و از اینکه تو مشهد باهامون نبود خیلی ناراحت بود همش می گفت سفر دست جمعی میچسبه راستم می گفت آخه عمه با عمو همایون میخواستن برن آنتالیا.بنده خدا فکر کنم همه ی سفر دلش پیش ماها بوده....

  ...